آویژه

۰۹
آبان



  • امیر اسماعیلی
۲۷
بهمن

زهرا شجاعی در گفتگویی با اندیشه پویا گفت: با شرکت در هیئت دولت نهم تفاوت چشمگیر دوکابینه قبلی و جدید را متوجه شدم. از کابینه آقای خاتمی تنها من و آقای شیبانی رییس بانک مرکزی و دکتر رحمتی وزیر راه حضور داشتیم و آقای مهرعلیزاده هم که به‌کل نیامد. فضا سنگین بود. دستور جلسه خیلی ساده بود. آقای احمدی‌نژاد از روی متن می‌خواند و هر موضوعی که تمام می‌شد دعوت به صلوات می‌کرد و وارد دستور جلسه بعدی می‌شد. نزدیک نیمه شعبان بودیم. آقای مشایی طرحی آورد با عنوان «میثاق با امام زمان، بیعت با رهبری» و یک میلیارد تومان برای شربت و شیرینی در جمکران درخواست هزینه کرد ...


وی افزود: آقای رحمتی وزیر راه در آن جلسه پیشنهاد خوبی دادند. گفتند که شربت و شیرینی که دولتی نیست و نیاز به تعیین اعتبار ندارد و به‌جای آن می‌توانید پانصد میلیون دیگر روی آن بودجه بگذارید تا ما جاده قم – جمکران را درست کنیم تا مردم در مسیر زیارت آسیب نبینند. آقای احمدی‌نژاد ناراحت شد و اعتراض کرد که این چه تفکری است، صدایش بالا رفت که دولت عوض‌شده و شما فکر می‌کنید مملکت را وزارتخانه حفظ می‌کند؟ گفت «جمکران است که کشور را حفظ می‌کند

  • امیر اسماعیلی
۰۷
دی

در بین خلبانان ایرانی امیر سرتیپ خلبان محمود اسکندری را می‌توان برجسته ترین خلبان تاریخ نیروی هوایی لقب داد. این خلبان شجاع تنها عضو مشترک عملیات اچ-3 و حمله به پالایشگاه بغداد در کنار شهید عباس دوران بود .

در همان عملیاتی که شهید عباس دوران عملیات انتحاری و قهرمانانه انفجار محل برگزاری اجلاس سران غیر متعهدها را با کوبیدن هواپیمای آسیب دیده‌اش در تاریخ ثبت کرد ، امیر خلبان محمود اسکندری نیز خلبان هواپیمای دوم بود که توانست از سد کمربند موشکی غیر قابل نفوذ جهان هواپیمای آسیب دیده‌اش را سالم به پایگاه خود برگرداند.



او البته قبلتر هم در مقدمات عملیات آزاد سازی خرمشهر توانسته بود پس از بارها عدم موفقیت دیگر خلبانان در انهدام پل استراتژیک بسته شده بر روی اروند رود در میان پدافند مهیب عراقی ها پل اروند رود را منهدم کرده و ارتباط لشگر 11 عراق با 20 هزار نفر نیرو را با عقبه قطع کرده و موجبات نرسیدن کمک ، محاصره و نهایتا شکست آنها و آزادی خرمشهر شود . امیر خلبان اسکندری در عملیات تاریخی حمله به پایگاه اچ - 3 به عنوان شگفت انگیزترین عملیات هوایی تاریخ مشارکت داشت .


 او دوبار بار فانتوم تیر خورده اش را سالم به پایگاه خود برگرداند . بمباران پالایشگاه کرکوک ، پترو شیمی بغداد و ایستگاه راداری تموز از دیگر عملیات های موفق این عقاب تیز پرواز ایرانی بود . کارشناسان شرکت مارتین لاکهید ، سازنده جنگنده اف- 4 و یا همان فانتوم عملیات حمله به اچ -3 را کاملترین عملیات فانتوم در تاریخ جنگ های هوایی فانتوم معرفی کرده اند و این خلبان ایرانی را ماهر ترین خلبان فانتوم در طول تاریخ میشناسند .امیر سرتیپ محمود اسکندری سال 1380 در سانحه تصادف رانندگی درگذشت.

  • امیر اسماعیلی
۲۳
آذر


نشست «پدیدارشناسی فرهنگی یک مرگ؛ بررسی جامعه‌شناختی پدیده درگذشت مرتضی پاشایی» که عصر روز سه‌شنبه ۱۸ آذر در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد، در روزهای گذشته بدل به موضوع داغ بحث و نظر در شبکه‌های اجتماعی شده است.

به گزارش آنا، در پنل دوم همایش نعمت‌الله فاضلی انسان‌شناس و مدرس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، مهدی منتظر قائم، مدرس ارتباطات دانشگاه تهران به ارائه تحلیل‌های خود پرداختند. مدیریت این پنل را نیز محمدامین قانعی‌راد بر عهده داشت.


نعمت‌الله فاضلی به عنوان نخستین سخنران پنل دوم ضمن بیان اینکه «بیشترین مطالب را سایر اساتید مطرح کرده‌اند و آنچه من می‌گویم تکراری است و شرحی است بر مفاهیمی که دوستان ارائه کرده‌اند»، عنوان کرد: «ما با سه پاشایی روبه‌رو هستیم؛ اول پاشایی به عنوان یک هنرمند و خواننده که واجد هیچ معنایی در حوزه سیاسی نیست. دوم موضوع سوگواری برای پاشایی است که این هم واجد هیچ دلالت اجتماعی و سیاسی نیست و من در مورد این دو نمی‌خواهم صحبت کنم. بلکه من می‌خواهم در مورد پاشایی سوم صحبت کنم. در واقع چیزی که پاشایی را برای ما مهم کرد، بازنمایی‌هایی است که از پدیده پاشایی شکل گرفته است.»


وی ادامه داد: «من این بازنمایی‌ها را به سه دسته تقسیم می‌کنم. دسته اول را می‌توان پارادایم سنتی نامید. در این دسته سعی می‌شود بازنمایی‌های صورت گرفته را به نوعی احیای سنت بداند. تلاش می‌شود تا خوانشی غیرانتقادی و متعارف و معقول از این مراسم ارائه شود. در این خوانش سعی شد تا حادثه بیشتر طبیعی جلوه کند و مخالف خوانش‌های انتقادی و رهایی‌بخش بود. دسته دوم پارادایم انتقادی است که در آن ادعا می‌شود این شکلی از جنبش‌های اجتماعی بوده است. این پارادایم مخالف پارادایم قبلی است. مثلا برخی این را نوعی از مقاومت می‌دانند یا برخی دیگر فوت کارناوالی می‌دانند.»


اگر ما مرده‌پرست هستیم چرا فقط بعضی از مرده‌ها را می‌پرستیم


وی افزود: «من هر دو دیدگاه انتقاد دارم. دسته اول یا محافظه‌کار که می‌خواهد ماجرا را طبیعی جلوه بدهد با چند سوال مواجه است. اول اینکه اگر این یک مساله عادی بود چرا در مورد دیگر چهره‌ها  اتفاق نیفتاد؟ چرا برای ایرج بسطامی، ناصر عبداللهی یا خیلی از خواننده‌های دیگر در این سال‌ها چنین واکنشی نداشتیم. طبیعتا ذهن عامه مردم نمی‌تواند به این سوال پاسخ دهد که اگر ما مرده‌پرست هستیم چرا فقط بعضی از مرده‌ها را می‌پرستیم. قطعا ما افرادی از پاشایی سرشناس‌تر و دارای نقش و سهم بیشتر در فرهنگ ایران هم داشتیم.»


وی در ادامه بیان کرد: «دیدگاه دوم یا جنبش‌های اجتماعی نیز آشکارا باطل است. هر جنبش اجتماعی‌ای یک آرمان دارد. مثلا آرمان جنبش فمینیستی رفع تبعیض علیه زنان است. حال اگر بگوییم این یک جنبش اجتماعی بوده، باید پرسید دال مرکزی این جنبش چیست؟ به نظر من این ماجرا دال مرکزی ندارد و من این دو پارادایم را باطل می‌دانم. اما پارادایم سوم که من می‌خواهم ارائه کنم مبتنی بر تشکیل کلانشهرهاست.»


فاضلی اظهار کرد: «من معتقدم پدیده شدن پاشایی در حوزه بازنمایی‌ها به این دلیل است که ما داریم به سوی جامعه‌ کلان‌شهری حرکت می‌کنیم. ما از حالت شهری به کلان‌شهری در حال دگرگونی هستیم. در حالت ذهنی این گذار فروپاشی هویت‌های جمعی - تاریخی، تنهایی انسان، نیاز به شکل تازه‌ای از معاشرت‌پذیری و تعامل موقت و گذرا و کم هزینه وجود دارد. تعاملی که به طور موقت این حس تنهایی را تسکین می‌دهد، تعاملی که امکان می‌دهد ما در حوزه عمومی به صورت سیال همدیگر را ملاقات کنیم. ما اشکال متعددی از این نوع تعامل را در کلانشهرها داریم می‌بینیم.»


وی توضیح داد: «این تعامل در جامعه ما می‌تواند حول سوگواری شکل بگیرد، چون کم هزینه است. جوان ما امکان شادی در جامعه ندارد زیرا هزینه آن بالاست. در شرایط دولت اعتدال که فضای نسبتا بازی ایجاد شده، جامعه نیز در تعاملی منطقی معنای جدید از سوگواری را تولید می‌کند. امروز مسوولان در گفتمان سیاسی خود این مساله را پذیرفته‌اند و اگر نمی‌پذیرفتند این پدیده نمی‌توانست شکل بگیرد. اهمیت پدیده پاشایی در این نکته بود که فرهنگ توانست مجوز حضور یافتن را پیدا کند. بنابراین به اعتقاد من این پارادایم جدید نشان‌دهنده تلاش برای سازگاری با گفتمان‌های موجود است.»


این حادثه مهم است، اما استثنایی نیست


در ادامه مهدی منتظرقائم، مدرس ارتباطات دانشگاه تهران نیز به عنوان یکی دیگر از سخنرانان این مراسم گفت: «پاشایی ستاره در حال ظهور بود و نه ستاره تثبیت‌شده. علاوه بر این، پاشایی یک ستاره پاک به تمام معنا بود و حوزه کارش هم موسیقی بود. ویژگی بعدی این بود که پاشایی قربانی بود، قربانی سرطان و این مهم است چون در سال‌های اخیر ترس زیادی از سرطان در جامعه ایران شکل گرفته است. ما یاد گرفتیم از قربانیان سرطان علاوه بر خوانش ترحمی، خوانش سیاسی هم داشته باشیم. اینها ویژگی‌هایی است که در تحلیل خود پاشایی تاثیر می‌گذارد. اما درک من از این حادثه چیست؟ من نمی‌خواهم بر اینکه این حادثه چه بود تمرکز کنم، بلکه می‌خواهم بر اینکه این حادثه چه نبود تاکید کنم.»


وی ادامه داد: «این حادثه یک واقعه میلیونی نبود، بلکه یک حادثه بود که مشابهش را کم نداریم. مثلا دقت کنید که نمایشگاه کتاب در بعضی سال‌ها بیش از دومیلیون نفر بازدیدکننده دارد. این حادثه مهم است اما استثنایی نیست. در این مورد یک تجمع اتفاق افتاده نه انقلاب. این حادثه جنبش نیست، بلکه حادثه‌ای در دل یک جنبش است. این حادثه مرتبط با نسل متولدین دهه شصت است. متولدین دهه شصت به سبک زندگی معتقدند، یعنی به دلیل سرخوردگی از سیاست فردگرا و سیاست جمع‌گرای ملی موجود به سیاست فراملی و به یک سیاست بینابینی بین فردیت و زندگی جمعی برگشته‌اند و این یعنی بازتعریف شبکه‌های اجتماعی، هویت، حرفه، جنسیت.»


وی افزود: «این حادثه برای من نقطه تلاقی چندین جنبش است که نقطه مشترک آنها نشان دادن تمنای جامعه برای رهایی از سیاست فردگرای افراطی ضداخلاقی است. البته این جمع‌گرایی خیلی توازن با تفکر حاکم ندارد. این حادثه دارد تلاش می‌کند مرزهای سیاست زندگی و عرصه زیست را از مسوولان پس بگیرد و سعی می‌کند اینها را پس بزند و برای خودش فضای تنفس درست کند. این فضای تنفس فضای زیست است. اینها خصلت‌های دهه شصتی‌هاست.»


منتظرقائم در پایان تاکید کرد: «بنابراین دقت کنید این نسل عواطف را به رسمیت می‌شناسد و نمی‌خواهد عقلانیت ایدئولوژیک برآمده از عصر ماقبل انقلاب و بعد انقلاب را در جهان فردی خودش ساری و جاری کند. در واقع نوعی توبه کردن از ایدئولوژی‌های چند دهه‌ای خودش است، می‌خواهد بگوید زندگی کردن من در جهانی که فقط انتخابات ریاست جمهوری و...  اینها معنا پیدا می‌کند به بن‌بست رسیده است. ببینید نقطه مشترک همه شعرهای این نسل این است که من می‌خواهم زندگی کنم. زندگی‌ای در سطح افقی و نه آنچه که تفکر حاکم در سطح کلان می‌خواهد و در فضای هژمونیک اتفاق می‌افتد. سیاست هویت و عواطف اینجا معنا پیدا می‌کند.»


مهم‌ترین نکته درباره‌ فوت پاشایی شکاف آگاهی است


در ادامه نشست محمدامین قانعی‌راد مدیر این جلسه گفت: «مراسم سوگواری پاشایی خیلی عجیب و استثنایی نبود. مورد مهم درباره‌ پدیده‌ پاشایی شکافی است که بین نسل‌های مختلف به وجود آمده است. خود من تا قبل از به وجود آمدن این اتفاقات از وجود این خواننده خبر نداشتم. بعد از فوت او، متوجه شدم این همان خواننده‌ای است که قبلا آهنگ‌هایش را در ماشین عوض می‌کردم و یک موسیقی دیگر می‌گذاشتم. حتی در روزهای آخر، من اتفاقی از خیابان نزدیک بیمارستان می‌گذشتم؛ در ترافیک شدیدی مانده بودم و از هر کسی هم می‌پرسیدم خبر نداشت دلیل ترافیک چیست. اگر به این موارد دقت می‌شد چنین رخدادهایی پس از فوت پاشایی غیر قابل انتظار نبود.»


قانعی راد ادامه داد: «اما مهم‌ترین نکته درباره‌ فوت پاشایی به نظر من شکاف آگاهی است که این اتفاق باعث نمایان شدن آن شد. این شکاف آگاهی در حیرت همگانی بعد از تجمع‌های پس از فوت پاشایی بیشترین نمود را داشت. به نوعی بعد از برگزاری مراسم‌ها و حضور خیل جمعیت در شهرهای مختلف بخش زیادی از سیاستمداران، مدیران، سیاستگذاران فرهنگی و ... دچار حیرت شدند. حیرت هم هنگامی رخ می‌دهد که عده‌ای به انجام کاری مشغولند و عده‌ای دیگر اصلا هیچ خبر و اطلاعی از آن ماجرا ندارند. مثلا ما در عید نوروز یا روز عاشورا با حیرت روبه‌رو نیستیم، اما اگر عده‌ای در خیابان سینه‌زنی کنند و عده‌ای دیگر بپرسند این چه کاری است و خبری از آن نداشته باشند، حیرت رخ می‌دهد.»


وی ادامه داد: «ما درباره‌ پدیده‌ پاشایی با این حیرت روبه‌رو بودیم. خیلی‌ها برای او عزاداری می‌کردند و جلوی بیمارستان جمع شده بودند، اما عده‌ زیادی هم اصلا خبر نداشتند چه خبر شده است؟ این حیرت هم بیشتر به دلیل شکاف آگاهی ایجاد شده در جامعه رخ داد. یکی از عوامل ایجاد این شکاف آگاهی تفاوت ارزش‌های والدین با فرزندان است. در حال حاضر نسل جوان ارزش‌هایی دارند که پدر و مادرشان اصلا شناختی از آن ندارند و این یعنی در جامعه حفره‌ آگاهی به وجود آمده است. این شکاف هم بین جوانان و والدین و هم بین آنها و مسوولان رخ داده است و این گروه‌ها نمی‌توانند همدیگر را درک کنند. ما موارد دیگری هم داشته‌ایم که اشخاصی مثل پاشایی فوت کرده‌اند، اما در این مورد به دلایل مختلف این شکاف آگاهی خود را نشان داد.»


 سلیقه مردم مبتذل شده است!


در پایان مراسم یوسف اباذری استاد دانشگاه تهران که جزو سخنرانان مراسم نبود اما در میان دانشجویان به برگزاری این مراسم اعتراض کرده بود، توسط قانعی‌راد به روی سن فراخوانده شد و به ایراد سخنرانی پرداخت.


وی با رد تحلیل‌های انجام شده و انتقاد شدید از پرداختن به این موضوع گفت: «چند وقت قبل صداوسیما مستندی به نام «ماهی‌ها در سکوت می‌میرند» نشان داد در مورد استان سیستان و بلوچستان. در استانی که زمانی تامین‌کننده گندم کشور بود، مردم غذا ندارند بخورند. همه در این مستند می‌گفتند این استان دارد می میرد و اگر مسوولان به داد مردم نرسند خطری وحشتناک آنها را تهدید می‌کند، اما این فیلم هیچ واکنشی در جامعه برنینگیخت و شما هم که اینجا نشسته‌اید نمی‌دانید چنین فیلمی تهیه شده و این فیلم در باره زندگی و مرگ یک استان مملکت است. دلیل این امر چیست؟ این اتفاق به دلیل مبتذل‌شدن سلیقه مردم رخ می‌دهد. به این دلیل که حواس ما را از سیاست واقعی و آنچه که واقعا مهم است، پرت کرده‌اند و بحث این آقا را پیش می‌کشند.»


وی افزود: «چه شده که می‌آیند و مسائل واقعی‌ای را که ما با آن روبه‌رو هستیم را از ذهن ما می‌برند؟ این آقایی که عکسش را اینجا زده‌اند و چراغ‌ها را تاریک کرده‌اند، یک خواننده پاپ بود و پاپ در سیر موسیقی، مبتذل‌ترین نوع موسیقی است و این آقا، از مبتذل‌ترین افرادی بود که این موسیقی پاپ را می‌خواند. کسانی می‌گویند موسیقی او را تحلیل نکن، چطور من می‌توانم موسیقی کسی را که مرده است تحلیل نکنم؟ من داده‌ام یک موسیقی‌دان، فرمت موسیقی او را تحلیل کرده است. مبتذل محض است. ما  پاپی داریم که پیچیده است. این ساده‌ترین، مسخره‌ترین و بدترین نوع موسیقی است. صدای فالش، موسیقی مسخره، و شعر مسخره‌تر. موسیقی‌ این آدم ابتذال کامل است، بنابراین من چطور می‌توانم چنین چیزی را تحلیل نکنم؟»


این جامعه‌شناس ادامه داد: «برای من خیلی جالب است که یک ملتی، یعنی دویست سیصدهزار، یا یک میلیون نفر به این ابتذال می‌افتند. به ابتذالی می‌افتند که می‌روند در مجلس ترحیم یک چنین خواننده مسخره‌ای شرکت می‌کنند، گریه می‌کنند، توی سرشان می‌زنند و یک نفر در فیس‌بوک می‌نویسد که من تا ابد می‌سوزم. چرا وچطور مردم ایران به این فلاکت افتاده‌اند؟ اینجا است که تحلیل بسیار مهم است.»


وی اظهار کرد: «دولت بر مبنای فعل و انفعالات سیاسی ترجیح داد یک سری ورزشکار که محبوبیت مردمی دارند، مثل همین محبوبیت مبتذلی که الان وجود دارد، یک عده فوتبالیست و کشتی‌گیر و کاراته‌کار را وارد مجلس و شورای شهر کنند برای اینکه سیاستمدار واقعی را حذف کنند. مرحله دوم که شروع شد، خوانندگان و نوازندگان و دست‌اندرکاران پاپ و فلان خانم بازیگر در مراسم رییس دولت قبلی شرکت کردند و آن یکی خانم بازیگر نیز در مراسم آقای روحانی شرکت کرد. در واقع حالا هم متوسل شدند به خوانندگان پاپ برای اینکه سیاست واقعی را از بین ببرند. وقتی قرار است سیاست‌زدایی انجام شود، لاجرم چنین وقایعی پیش می‌آید. متوسل می‌شوند به خوانندگان پاپ برای اینکه جای سیاست واقعی را بگیرند. ماجرای این آدم، همدستی دولت و مردم است در سیاست‌زدایی از جامعه تا دولت خودش را مقبول جلوه بدهد و حواس مردم را از سیاست واقعی پرت کند.»


اباذری تشییع جنازه بزرگ مرتضی پاشایی را با تشییع جنازه مهوش (خواننده پیش از انقلاب) مقایسه کرد و با بیان اینکه لات‌ها برای مهوش تشییع جنازه مفصلی گرفتند و بعد سوسول‌ها به این مراسم اعتراض کردند گفت: «حالا لات و سوسول دست به دست هم داده‌اند که سیاست واقعی این مملکت را داغان کنند و از بین ببرند و دولت هم نه تنها با این مساله مشکلی ندارد، که تشویق می‌کند. چون اگر مخالفت داشت، این طور افراد را در ستادهای تبلیغاتی‌شان نمی‌آورد و سخنگویشان نمی‌کرد و مقام و کار بهشان نمی‌داد. در نتیجه حاصل همین می‌شود که در مرگ یک خواننده‌ای که فالش می‌خواند و در پایین‌ترین سطح موسیقی جهان قرار دارد، از او به عنوان یک قهرمان استقبال می‌کنند و تلویزیون می‌رود پای این ماجرا که این ماجرا را تبلیغ کند. این ماجرا کاملا ملتی و دولتی است.»


تکرار یکی از شگردهای فاشیزم است


وی در ادامه دلیل این اتفاقات را ترس دولت از ملت و ملت از دولت دانست و گفت: «در چند سال اخیر، ترسی بین دولت و ملت از یکدیگر به وجود آمده است. حالا دولت می‌خواهد با مردمی که سیاست‌زدوده هستند، یکی شود و مردم هم همین حالت را دارند و می‌خواهند با دولت یکی شوند. برای همین در جلسه آقای روحانی، یک سوالی که به نظرشان سیاسی است از ایشان می‌پرسند، ایشان یک جواب بسیار تکراری می‌دهد و برایش دست می‌زنند...»


اباذری ادامه داد: «مردم به فلاکت افتاده‌اند چون وقتی به آنها می‌گویند موسیقی را تدریس نکنید، شناخت و سلیقه موسیقی مردم این‌گونه می‌شود. بر مبنای همین وحدت، دولت و ملت یکی شده‌اند و برای این آقای پاشایی این کار را کردند؛ در واقع دو تا آدمی که از هم می‌ترسند، دست به دست هم داده‌اند و این مضحکه و افتضاح را بار آورده‌اند. هنر، یا حقیقت را می‌گوید یا دروغ را و این آقا با شعر مبتذلش، دروغ گفت.»


اعتراض شدید حاضران و دانشجویان به اباذری 


وی سپس در واکنش به اعتراض حاضران در برنامه، ادامه داد: «شما اسمش را بگذارید مقدس یا نامقدس، خودشان را دارند با یکدیگر هم‌هویت می‌کنند. موسیقی این آقا در برابر آرمان‌های اولیه انقلاب چه جایی دارد؟ هیچ. ابتذال و سقوط، اما مردم و دولت با هم این سقوط را انجام می‌دهند. این مساله، یک نکته شبه‌فاشیستی دارد که من از آن وحشت دارم. یک ترس متقابل است. سیاست‌زدایی، انهدام هر آن چیزی است که برایش انقلاب شد و عده زیادی برایش ایستاده‌اند. چرا وقتی یک روشن‌فکر می‌میرد کسی برای تشییع جنازه‌اش نمی‌رود؟ این ماجرا نشانه بدی است، نشان این است که سیاست‌زدایی دارد به یک جاهای بدی کشیده می‌شود و خود مردم طالب این هستند.»


سخنان اباذری همچنان با واکنش اعتراض‌آمیز دانشجویان حاضر در سالن مواجه بود و وی ضمن دفاع از گفته‌های خود سرانجام این نوع موسیقی را فاشیسم دانست و در پاسخ به اعتراض کسانی که او را متهم به اهانت به خواسته‌های مردم کردند و گفتند شما نماینده مردم نیستی که از جانب آنان صحبت می‌کنی و مردم حق انتخاب زندگی خود را دارند، گفت: «مردم ابله‌اند! فکر می‌کنند دارند انتخاب می‌کنند. تو فکر می‌کنی که داری انتخاب می کنی. مردم بهتر است آموزش ببینند تا اسیر چنین ابتذال‌هایی نشوند.»


وی در ادامه در پاسخ به اعتراض حضار مبنی بر اینکه حق ندارد به مردم و احساسات و عقاید و نظرات آنان توهین کند، گفت: «بسیار خوشحالم که دارم توهین می‌کنم. برای این‌که این ملت نشان داده که باید بهش توهین بشود تا برود و بفهمد که شما نمی‌توانید هم به این آقا گوش بدهید، هم به بتهوون گوش بدهید، بعد هم بگیرید و بخوابید.»


وی همچنین پاسخ به کسانی که به نسل و تغییرات و تفاوت‌های سلیقه‌ای نسل‌های مختلف اشاره می‌کردند، تنها کسانی که موسیقی کلاسیک مانند موتزارت و بتهوون گوش می‌دهند را آدم دانست و گفت: «نسلی وجود ندارد، کسانی کوچک‌تر از سن شما، از شنیدن صدای پاشایی حالشان به هم میخورد. کسانی کم سن و سال‌تر از شما که به بتهوون گوش می‌دهند، به موتزارت گوش می‌دهند و از شنیدن صدای این آقا حالت استفراغ بهشان دست می‌دهد.»


در ادامه اباذری که اقدام به ترک سالن کرده بود با تجمع دانشجویان موافق و مخالف نظریاتش در اطراف خود مواجه شد. این در حالی بود که کلیپی از مرتضی پاشایی در حال پخش در سالن بود و بحث در این‌باره میان مخالفان و موافقان تا بیرون سالن همایش ادامه یافت. 

  • امیر اسماعیلی